" کارل استوارت " صاحب بزرگترین هایپرمارکتهای دنیا...

 قرص سردرد ......


پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده
و به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند رفت…
مدیر فروشگاه به او گفت : یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی
کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیرم.
در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید
که چند مشتری داشته است ؟
پسر پاسخ داد که یک مشتری
مدیر با ناراحتی گفت: تنها یک مشتری …؟
بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند
حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟

پسر گفت: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار

مدیر فریاد کشید : ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار …..؟
مگه چی فروختی ؟
پسر گفت : اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم
بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت
به همراه یک چرخ ماهیگیری ۴ بلبرینگه.
بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری ؟گفت : خلیج پشتی
من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید
و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم
بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟
که گفت هوندا سیویک
من هم یک بلیزر دبلیو دی۴ به او پیشنهاد دادم که او هم خرید..
مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی ؟
میگه نه، اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم
بره ماهیگیری برای سردردش خوبه
و این سرنوشت انسانهای بزرگ و نابغه است

" کارل استوارت "
صاحب بزرگترین هایپرمارکتهای دنیا...
 
 


:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : یک شنبه 16 / 11 / 1394
...

 

از کوچه ی زیبای تو امروز گذشتم/دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم/یک لحظه به یاد تو در آن کوچه نشستم/دیدم که ز سر تابه قدم شوق و امیدم/هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم/آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد/ای راحت جان ودل من خانه ات آباد/با یاد رخت این دل افسرده شود شاد/هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش/کی آتش عشق ت وشود یک سره خاموش/هرجا که نشستم سخن از عشق تو گفتم/با اشک جگر سوز،دل سخت تو سفتم/خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم/دل می تپد از شوق که امروز کجایی/شاید که دگرباره از این کوچه بیایی

 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 25 / 9 / 1394
...

 "شبی آزرده ازخانه،،، "نهادم پابه میخانه،،، "پریشان حال ودیوانه،،، "سپردم دل به پیمانه،،، "به دستم جام شاهانه،،، "کنارم شمع وپروانه،،، وباآن ساقی که دربندهمان خانه،،، "دوچشمم رامی بستم،،، "قدح افتاده ازدستم،،، "در میخانه رابستم،،، "نبیند هیچ کسی مستم،،، "درآن تاریک میخانه،،، "گرفتم تیغ دردستم،،، "گمان کردم رهاهستم،،، "ز آدمهاجدا هستم،،، "غم پیمانه بشکستم،،، "و ازدست خدا رستم،،، "در آن حالت ندا آمد،،، "که ای بنده ی مستم،،، "رهاکن جام وساقی را،،، "که اینجا من خداهستم،،،



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 25 / 9 / 1394
...

بادبادک باآن که میداند زندگی اش به نخی بند است،بازهم درآسمان میرقصد و میخندد... بخند و نگران نباش،بدان که نخ زندگی،در دست خداست! زندگی باید کرد،گاه با یک گل سرخ،گاه با یک دل تنگ،گاه باید رویید در پس یک باران،گاه باید خندید بر غم بی پایان،زندگی باور می خواهد!آن هم از جنس امید،هر کجا خسته شدی یا که پر غصه شدی!تو بگو از ته دل،"من خدا را دارم"...!!!

ای دل کوچک من… غصه نخور… تو خدایی داری… که بزرگ است… بزرگ… و به قول سهراب در همین نزدیکیست… ای دل کوچک من… نگران نباش... بگذار غم و غصه ببارد… شاید… شاید اینبار خدا میخواهد که پس از بارش غم… و پس از خواندن نامش هردم… آسمان دل تو صاف شود و نگاهت به همه اهل زمین پاک شود… شاید اینبار خدا میخواهد که خودش چتر تو باشد… که بمانی… نروی ودگربار نگویی:"سهراب" قایقت جادارد؟! زندگی و لحظه ها رو دوست داشته باشیم چون هدیه خداست حتی اگه سخت می گذرد.. مهربان خدایم دوستت دارم...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394
...

مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید @ دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟ پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور @ دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند@ پدر گفت امتحان کن دخترم@ دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد سبدرازیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند.پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد @ پدرش گفت دوباره امتحان کن دخترکم @ دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد @برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است... پس پدر به او گفت سبد قبلا چطور بود؟ اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد@ پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند@ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند@ حتی اگر معنی آنرا ندانی.. 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394
ﺍﻟﻬﻲ ﺧﻴﺮ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﺭﻓﻴﻖ ...

ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻮن که ...
ﭼﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻡ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﯼ ﺳﻤﺎﻭﺭ
ﺗﻮﯼ ﻗﻮﺭﯼ ...
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ...
ﻏﺬﺍﻫﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻮﯾﺶ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻫﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻋﻄﺮﺵ ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ....
ﮐﺴﯽ ﻧﺎﻥ ﺧﺸﮑﻪ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﺎﻥ ﺑﺮﮐﺖ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﻬﻤﺎﻥِ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺷﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺑﻮﯼ ﺷﺐ ﺑﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻧﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺿﺨﯿﻢ ﻭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ،
ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺳﻬﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﻮﺩ !
ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ...
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
ﺳﻼﻡ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﻚ ﻗﺪﻳﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﮕﻮﺋﻴﻢ
ﺑﻲ ﺑﻬﺎﻧﻪ...
ﺑﻲ ﺗﻮﻗﻊ...
ﺑﻲ ﺩﻟﻴﻞ ﺳﻼﻡ ﺑﮕﻮﺋﻴﻢ...
ﺍمروز ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﻚ ﻗﺪﻳﻢ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻢ
ﺍﻟﻬﻲ ﺧﻴﺮ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﺭﻓﻴﻖ ...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394
...

سگی از کنار شیری رد می شد ، چون او را خفته دید طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست .
شیر كه بیدار شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست .
در همان هنگام خری در حال گذر بود ، شیر به خر گفت :
اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم .
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد .
شیر چون رها شد ، خود را از خاک و غبار خوب تکاند و به خر گفت :
من به تو نیمی از جنگل را نمی دهم .
خر با تعجب گفت : ولی تو قول دادی .
شیر گفت : من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند ، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد !

"کلیله و دمنه"



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , طنز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394
عیدقربان برتمام دوستان مبارک

ﺯ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺟﺎﻥ، ﺗﺎ ﻧﮕﺬﺭﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ
ﺑﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﻓﺘﻨﺖ، ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﺷﺎﺩ، ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ
ﮐﺴﯽ ﮐﻮ ﺭﻭﺯ ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻏﯿﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ
ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﺮﮔﺰ ، ﻣﻌﻨﯽ ﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻗﺮﺑﺎﻥ را !!!



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394
شروع پاییز ، فصل یادآور بهترین زمان کودکی پیشاپیش مبارك

دفتر‌مشق دبستانم ببین،
پر ز مهر آفرین،‌صد آفرین.

راستی ما شعر باران داشتیم.
توی‌جنگلهای گیلان داشتیم.

گردش یک روز دیرین داشتیم،
شعر زیبایی ز گلچین داشتیم

راستی آن دفتر کاهی کجاست؟
عکس حوض آب پر ماهی کجاست؟

روز‌خیس پر باران کجاست؟
مایه سر سبزی بستان کجاست؟

باز آیا ریز علی ها زنده اند؟
در حوادث جامه از تن کنده اند؟

کاش حالا‌خاله کوکب زنده بود،
عطر نانش خانه را آکنده بود.

ای معلم خاطر ویادت به خیر.
یاد درس آب بابایت به خیر.

شمع نور افشان‌یاد کودکان،
نامتان در لوح جان شد جاودان

هر‌کجا هستید ، هستی نوش تان
‌ کامیابی گرمی آغوشتان...

هم کلاسی های سال کودکم!
دسته‌گلهایی ‌ز یاس و میخکم،

باز از دل می کنم یاد شما،
یاد قلب ساده شاد شما،

باز باید یاد یک دیگر کنیم،
تا به یادی، شاد، يکدیگر‌کنیم.

آدمی سر زنده از یاد است ، یاد.
رمز عمر آدمیزاد است یاد.

شادتان می‌خواهم‌ و شادم کنید،
همکلاسي های من یادم کنید.....



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : یک شنبه 27 / 6 / 1394
تمام پلیدی های دنیا بخاطر آدم پلید نیست

نمیدانم فیلم سینمایی «تایتانیک» را به خاطر دارید یا نه.
در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ (ice berg) دچار صدمه ی جدی شده بود،
گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند!
آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا میکردند و دقت میکردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد!
اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو هستند،
چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!

نمیدانم کتاب «قلعه ی حیوانات» نوشته ی «جورج اورول» را خوانده اید یا نه.
ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.
حیوانات دست به دستِ هم میشوند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون میکنند و خود مدیریت مزرعه را به دست میگیرند.
اولین کار آنها پس از پیروزی انقلابشان تنظیم عهد نامه ایست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچکس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند
اما چیزی نمیگذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است،
آرام آرام عهدنامه را تغییر میدهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع میکند در این میان،
اسبی در این مزرعه زندگی میکند به نام «باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است.
اسب سمبل ونماد نجابت است.
حیوانات از او میخواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما «باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد.
شعار او این است: «من کار میکنم!» و احساس میکند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد!
گرچه «باکستر» میتوانست از اتفاق وحشتناکی که در«قلعه ی حیوانات» رخ میداد جلوگیری کند
چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از«تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!

اولویت بندی (Priority setting) از مهمترین مهارتهای زندگیست. شما هر چقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن در اولویت قرار ندارد.
شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد.
شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید، اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمیدانید.
«کارل مارکس»، فیلسوف آلمانی، یکی از افسونهای جامعه ی سرمایه داری را«تخصصی شدن» میداند.
هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش میکند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند!
باهوشترین و سختکوشترین آدمها گرفتار الگوی «باکستر» میشوند و مسائل کلان اجتماعی را ازیاد میبرند

پس تمام پلیدی های دنیا بخاطر آدم پلید نیست.

بلکه بخاطر سکوت انسانهای "خوب"است



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : یک شنبه 23 / 6 / 1394
ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ

ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ 4 ﻗﺴﻤﺖ ﺍﺳﺖ :
* ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺨﺶ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ :
" ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ "
ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺳﻌﯽ
ﮐﻨﯿﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ . ﺑﺎﻻ ﻣﯽ
ﺭﻭﻧﺪ، ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ، ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ .
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ .
ﭼﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﮐﺎﺭﺁﻣﺪﯼ؛ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮﯼ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﻣﻘﺼﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﮑﺶ .
* ﺑﺨﺶ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ :
" ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﻞ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ "
ﺍﯾﻦ ﻧﮕﺮﺵ ﻣﻬﻤﯽ ﺍﺳﺖ. ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮔﻤﺎﻥ
ﮐﺮﺩ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ . ﭘﺲ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﻭﺳﻂ
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼ ﻏﺬﺍﯼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﮕﺮﯼ ﺍﺻﻞ ﻣﻬﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺭﺍ
ﻫﻢ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ ﺷﻦ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ
ﺳﻨﮓ ﻭ ﺻﺨﺮﻩ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﺪ .
* ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺨﺶ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ :
" ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﻞ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍﻣﺜﺒﺖ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ "
ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﻣﯽ
ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﯾﺎﺩ ﻃﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺪ؛ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺭﻓﺖ . ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻡ، ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ
ﺁﯾﻨﺪ . ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﺯﯾﺮ، ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﺩﺭ
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺯﯾﺎﺩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ .
ﻭ ﺍﻣﺎ ......
* ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺨﺶ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ :
ﯾﮏ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﺪ .
ﭼﻪ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺍﯼ، ﻓﻠﺴﻔﻪ : " ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺍﺕ
ﺍﺳﺖ ".
ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ :
.1 ﺗﺴﻠﯿﻢ ﻧﺸﻮﯼ،
.2 ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ،
.3 ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻤﺎﻧﯽ،
.4 ﻫﻤﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯽ .


:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 21 / 6 / 1394
استعفانامه!

استعفانامه!
♡❤
بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
و مسئولیت های یک کودک هفت ساله را قبول می کنم
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم
و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،چون می توانم آن را بخورم!
می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم

می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم،و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم
می خواهم به گذشته برگردم،وقتی همه چیز ساده بود
وقتی داشتم رنگ ها را.....جدول ضرب را......و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم
وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم
♡❤
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست
و همه راستگو و خوب هستند
می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است
و می خواهم که از پیچیدگی های دنیا بی خبر باشم
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم
نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری،خبرهای ناراحت کننده ، صورتحساب و ...
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم
♡❤
به عدالت
به صلح
به فرشتگان
به باران ...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 21 / 6 / 1394
معرفت

معرفت جاه و مقام نیست به هر کس ندهند

معرفت راه و مرامیست که به هرکس ندهند

معرفت عشق خدائیست به هر نفس ندهند

معرفت بذر نشکفته عشقیست به نارس ندهند . . .



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 19 / 6 / 1394
"سنگريزه"

"سنگريزه" ريز است و ناچيز ...
اما اگر در جوراب يا کفش باشد ،
ما را از راه رفتن باز مي‌دارد !!!
در زندگي هم ؛ بعضي مسائل ريزاند و ناچيز ...
اما مانع حرکت به سمت خوبي ها و آرامش ما ميشوند !!!

آنها را بموقع کنار بگذاريم ...
تا از زندگي لذت ببريم ...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 12 / 6 / 1394
ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺯﻧﺪﮔﯽ "
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﺖ .
" ﺯﻧﺪﮔﯽ " ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻨﯽ .
ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﯽ، ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﻣﯽ
ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ، ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ؛ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ؛ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ
ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
" ﺯﻧﺪﮔﯽ " ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ، ﺁﻥ ﻗﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻭ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺁﻭﺭﺩ ...ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩﯼ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ
ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﺕ، ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ، ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ
ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ...
" ﺯﻧﺪﮔﯽ " ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺁﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﻧﺪ، ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﭼﺸﯿﺪ ﻭ
ﺁﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻨﺪ، ﺑﻪ ﺁﺳﻮﺩﮔﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪ .
ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻠﺦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻏﯿﺮﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺑﺎﺷﺪ ...
" ﺯﻧﺪﮔﯽ " ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺣﺲ ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻬﺎﺩﻥ، ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ
ﺩﻭﺵ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺳﺒﮑﺒﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
" ﺯﻧﺪﮔﯽ " ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 11 / 6 / 1394
...

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد:

اول- مرد فاسدی از کنار من گذشت. من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.

گفت: ‌ای شیخ! خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم- مستی دیدم که ... افتان و خیزان راه می‌رفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نیفتی.

گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده‌ای؟

سوم- کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده‌ای؟

کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم- زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت می‌کرد. گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.

گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم، چنان از خود بیخود شده‌ام که از خود خبرم نیست. تو چگونه غرق محبت خالقی، که از نگاهی بیم داری؟



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : شنبه 10 / 6 / 1394
تندیس چهارعالم بزرگ تاریخ

در مقابل ساختمان سازمان ملل در کشور اتریش شهر وین ، تندیس چهار ستاره شناس پزشک و عالم بزرگ تاریخ را ساخته اند
1- ابو علی سینا : فیلسوف و دانشمند ایرانی ، نویسنده کتاب شفا یک دانشنامه علمی و فلسفی جامع است و القانون فی الطب یکی از معروف‌ترین آثار تاریخ پزشکی است.
2- ابوریحان بیرونی : دانشمند بزرگ و ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، تقویم‌شناس، انسان‌شناس، هندشناس و تاریخ‌نگار بزرگ ایرانی در سده چهارم و پنجم هجری است.
3- حکیم خیام نیشاپوری: فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی
4- زکریای رازی : پزشک، فیلسوف و شیمی‌دان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به‌عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.
اين چهار دانشمند در زير چهار طاقی بزرگ ايران تربيت يافتند و دانش خويش را به چهار سوی جهان پراکنده اند، که يادآور مشارکت مردم ايران در دانش و علوم نوع بشر می باشد. جالب است بدانید معماری این طاق همانطور که مشاهده می شود همانند معماری پارسه بنا شده است."

جالب اينجاست ، کمتر ايراني از اين نماي باشکوه و غرور ملي خبر دارد .



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 9 / 6 / 1394
خوبی کن و فراموش کن...

بزرگى با شاگردش از باغى ميگذشت..
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد..
شاگرد گفت :
گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى است که در اين باغ کار ميکند،بيایید با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم..
استاد گفت :چرا براى خندیدن خودمان او را ناراحت کنيم..؟
بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين..
مقدارى پول درون آن کفش قرار بده..
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول،مخفى شدند..
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همين که پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد با گريه،فرياد زد :خدايا شکرت..!
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى..!
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همين طور اشک ميريخت..استاد به شاگردش گفت :
هميشه سعى کن براى خوشحاليت، ببخشى نه بستانی..!
'
جمله ای کوتاه ولی واقعا عالی !!!!!!!!!!!؟!!!!
میلیون ها درخت در جهان به طور اتفاقی توسط سنجابهایی کاشته شدند که دانه هایی را خاک کردند و
سپس جای آن را فراموش کردند...
*خوبی کن و فراموش کن....
روزی رشد خواهد کرد...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 4 / 6 / 1394
ﺣﺎﺗﻢ ﻃﺎﯾﯽ

ﺣﺎﺗﻢ ﻃﺎﯾﯽ
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﯽ ﺣﮑﺎﮐﯽ ﻧﮑﺮﺩ،
ﺍﻭ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﻗﻠﻢ ، ﻣﺮﮐﺒﯽ ﻭ ﺭﻧﮕﯽ
ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﺴﯽ ﻧﻨﻮﺷﺖ ؛
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ،
ﻧﺎﻣﺶ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ !
ﺑﺎ ﺟﻮﻫﺮﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻟﻬﺎ ﺑﻨﮕﺎﺭ؛
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻧﯿﮑﻮﯾﯽ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ ...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 2 / 6 / 1394
قیمت پادشاهی

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.

بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟

هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. .
بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , طنز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : یک شنبه 30 / 5 / 1394
شخصیت

پروفسور یحیی باقرزاده:

هیچوقت شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن:
کسی که تو را دوست داشته باشد به این کارنیازی ندارد
و کسی که ازتو بدش بیاید باور نمی کند!

وقتی دائم بگویی گرفتارم،
هیچ وقت آزاد نمیشوی،
وقتی دائم بگویی وقت ندارم،
هیچوقت زمان پیدا
نمی کنی،
وقتی دائم بگویی فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیاید!

وقتی صبحهااز خواب بیدار میشویم دوانتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
انتخاب با شماست!

وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند!
وقتی ناراحتی جواب نده!
وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر!

زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست،
امتحان ریشه هاست!



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , , متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 28 / 5 / 1394
ﺟﻤﻼﺗﻲ ﻛﻮﭼﻚ، ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ ﺑﺰﺭﮒ

ﺟﻤﻼﺗﻲ ﻛﻮﭼﻚ، ﻣﻔﺎﻫﻴﻤﻲ ﺑﺰﺭﮒ :


- ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﺍﻣّﺎ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ !
ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ، ﺩﺭﮔﻴﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩﺍﺭﯾﺪ، ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺁﯾﻨﺪﻩ !
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺍﺭﯾﺪ، ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ.
ﭘﺲ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ !...
ﻗﺪﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ !
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯽﮐﻨﻢ .
ﯾﻚ ﻧﻜﺘﻪ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﻴﺪ :
ﻟﻄﻒ ﻣﮑﺮّﺭ ، ﺣﻖ ﻣﺴﻠّﻢ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ !
ﭘﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻟﻄﻒ ﮐﻨﻴﺪ ...
ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﭙﺮﺳﻴﺪ : ﭼﺮﺍ؟
ﭼﻮﻥ ﺳﻌﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﻱ ﭘﻲ ﺩﺭ ﭘﻲ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻗﺎﻧﻊ ﻛﻨﺪ !
ﻏﺼّﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻗﺎﻑ ﺑﻨﻮﯾﺴﻴﺪ ﺗﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺎﻭﺭﺷﺎﻥ ﻧﮑﻨﻴﺪ !
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﻗﺼّﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ ...
ﻫﯿﭻ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﯼ ﺟﺎﯼ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ !
ﭘﺲ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﮔﻔﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ...
ﺟﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺻﺎﻑ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺧﻮﺍﺑﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﺑﺮﺩ !
ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺯﻫﺎ ﻧﻌﻤﺖ ﺑﺰﺭﮔﻲ هستند ...
ﻭ ﻧﻜﺘﻪ ﺁﺧﺮ :
ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻛﻪ :
" ﺩﻧﻴﺎ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ . . . ! "



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 28 / 5 / 1394
...

بیا ازخود برون قدری طبیعت را تماشا کن
تمام آنچه درروحت نهان گردیده افشا کن
ببین لبخند گل را چه چه شادقناری را
نوای عشق را گاهی قناری وار نجواکن
گریزان باش ازاین لحظه های شوم تاریکی
توهم باریکه ی نوری درون خویش پیدا کن



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : یک شنبه 23 / 5 / 1394
افلاطون

افلاطون می گوید :

اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .

ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ ! . . .

ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ؛

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ . . .



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394
ًاين متن فوق العادست حتما بخونين...


خانوم رايس وزير سابق خارجه امريكا ميگه تو بچگي پدرم هميشه از جنب كاخ واشنگتن منو ميبرد مدرسه و ميگفت اينجا محل كار ايندته و عكسهاي كاخ سفيد رو تو اتاقم نصب كرده بود
.........///////.......
خانم كيت وينسلت بازيگر نقش رز در فيلم تاييتانيك وقتي به خاطر زيبا بازي كردن نقشش جايزه اسكار رو ميگيره
ميگه هروقت بچه بودم ميرفتم حموم شامپومو بغل ميكردم و ميگفتم و تصور ميكردم جايزه اسكاره
اشك از چشماش سرازير ميشه و ميگه اما اين ديگه واقعا شامپو نيست و جايزه اسكاره
............//////////........
چند وقت پيش يه روزنامه انگليسي داشتم ميخوندم تيتر زده بود از زلاتان ابراهيموويچ بازيكن تيم ملي سوئد و پارس سنت ژرمن فرانسه كه جديدا يه خيابون تو سوئد به نامش زدن گفته بود
خواب تموم روياها و موفقيت هايم را در بچگي هايم ديده بودم..
..............//////..........
آقاي هیلتون سرایدار یک هتل بود ... و
تمام جوانی و نوجوانیش سرایدار بود

اما الان ٨۴ هتل هیلتون تو دنیا داریم ! او یکی از بزرگترین هتلداران زنجیره ای دنیاست.
حالا هیلتون آدم مسنی شده
تو ی مصاحبه از ایشون سوال میشه :
تمام نوجوانی و جوانی سرایدار بودی چی شد که این شدی ؟
جواب میده : "من هتل بازی کردم!"

_آقای هیلتون هتل بازی چیه بگو ما هم به جای خاله بازی هتل بازی کنیم ؟!

در جواب میگه :
تمام اون جوانی و نوجوانی که همه میدونند من سرایدار بودم وکیف مشتریا رو جابجا می کردم و ... اما
شبها که رییس هتلم می رفت خونه
من میرفتم تو اتاقش
لباسامو در میاوردم
لباسای رییس هتل رو می پوشیدم
پشت میزش می نشستم و هتل بازی می کردم !
مدام تصور ذهنی من این بود که یکی از بزرگترین هتلداران دنیا هستم ...
.

حالا بعضی از ماها تو خلوتمون سرطان بازی می کنیم
بعضی ها تو ذهنشون روزی چند بار دادگاه میرند .
روزی چند بار ورشکست می کنند
روزی چند بار چاقو تو شکمشون می کنند .
رابطه ي زيبا و عاشقانه مون رو تموم شده ميبينيم
بچه ها و عزيزانمون رو از دست رفته احساس ميكنيم
و خيلي وقتا نقش يه آدم شكست خورده، بي مسئوليت، نالايق، طرد شده، زشت ! و غيردوست داشتني رو بازي كنيم ...

درسته!!!!!
به قول مرد بزرگ انيشتين
انسان در نهایت شبیه رویاهایش میشود...
رویا های زیبا و نیک خواهی برای خود و ديگران بسازید همين ...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394
زندگی ما بازتاب ذهن مان است

زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند .
صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند ، از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند که دارد لباس هایی را که شسته است آویزان میکند .
زن گفت :
ببین ؛ لباسها را خوب نشسته است !!!
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست !
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت ...
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد ، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت ...
یک ماه بعد ، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید ، شگفت زده شد و به شوهرش گفت:
نگاه کن !!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید ...
شوهر پاسخ داد:
صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!!
*
زندگی ما نیز اینگونه است ؛
آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به "پاکی پنجره" و "دیدی" که با آن نگاه میکنیم ...

زندگی ما بازتاب ذهن مان است



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394
ﺷﻌﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﻻﻧﺎ:

ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺧﺎﮎ ﺷﻮﺩ ﺣﺴﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ...
ﻗﺮﻋﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺩﮔﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺗﯿﺮ ﺍﺟﻞ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺑﺎﻝ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ...
ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺸﻮﺩ ﺳﺪ ﺭﻩ ﻣﺮﮒ ﮐﺴﯽ
ﮔﯿﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻞ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ...
ﻫﺮﻣﺮﺩ ﺷﺘﺮﺑﺎﻥ ﺍﻭﯾﺲ ﻗﺮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﮔﻠﺮﻧﮓ ﻋﻘﯿﻖ ﯾﻤﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻫﺮﺳﻨﮓ ﻭ ﮔﻠﯽ ﮔﻮﻫﺮﻧﺎﯾﺎﺏ ﻧﮕﺮﺩﺩ
ﻫﺮ ﺍﺣﻤﺪﻭﻣﺤﻤﻮﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺑﺮﻣﺮﺩﻩ ﺩﻻﻥ ﭘﻨﺪ ﻣﺪﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯿﺎﺯﺍﺭ
ﺯﯾﺮﺍﮐﻪ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮑﻨﺪ ﺭﺣﻢ
ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ.



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 21 / 5 / 1394
...

در ﺷﻤﺎﻝ ﺷﻬﺮی،یک ﻗﻨﺎﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ .. ﻓﻘﻂ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺍ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﻨﻦ ،ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺍ ﺗﻮ ﻗﻨﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﺮﯾﺪ ﺑﻮﺩﻥ ،ﯾﻪ ﮔﺪﺍﯼ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﺟﯿﺒﻬﺎﺷﻮ ﮔﺸﺖ ،ﯾﻪ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ،ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻮ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ !!!!
ﻣﺪﯾﺮ ﻗﻨﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻠﻮ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻓﻘﯿﺮ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯﺵ ﺣﺎﻝ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻗﺮﺑﺎﻥ ! ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﻗﻨﺎﺩﯼ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻣﺰﯾﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩﯾﺪ ... ﭘﻮﻟﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﻦ !!!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺠﺎﻧﯿﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ...
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺍ ﺍﺯﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻧﮑﺮﺩﻩ
ﺍﯼ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ؟
ﻣﺪﯾﺮ ﻗﻨﺎﺩﯼ ﮔﻔﺖ :
ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺍﮔﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ،ﺗﻤﻮﻡ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﺘﻮﻥ ﺭﻭ ، ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﯿﻦ ،ﺟﻠﻮﺗﻮﻥ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ...

* ﺩﺭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﺧﻄﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺷﺐ ﺑﺎﺵ؛
* ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ، ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺵ؛
* ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺑﺎﺵ؛
* ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ، ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺵ؛
* ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺭﻭﺩ ﺑﺎﺵ؛
* ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺎﺵ؛



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : یک شنبه 16 / 5 / 1394
پرنده ها

ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ،
ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﻝ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ،
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
همیشه خودت رانقد بدان, تا دیگران تورابه نسیه نفروشند سعی کن استاد تغییر باشی، نه قربانی تقدیر... درزندگیت به کسی اعتمادکن، که بهش ایمان داری نه احساس... و هرگز, بخاطرمردم تغییر نکن! این جماعت هر روز تورا جور دیگری می خواهند... مردم شهری که همه درآن می لنگند ,به کسی که راست راه می رود می خندد



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : شنبه 13 / 5 / 1394
حتما بخونید خیلی قشنگه

خداوند ازعزرائیل پرسید: تابحال گریه کرده ای زمانی که جان بنی آدم را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد:یک بار خندیدم، یک بارگریه کردم ویک بار ترسیدم خنده ام زمانی بود که به من فرمان دادی جان مردی رابگیرم، اورادرکنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم راطوری بدوز که یک سال دوام بیاورد.. به حالش خندیدم وجانش راگرفتم گریه ام زمانی بودی که به من دستوردادی جان زنی رابگیرم که باردار بود ومن او را دریابان بی آب وغذا یافتم سپس منتظر ماندم تا نوزادش رابه دنیا آورد وجانش راگرفتم دلم به حال آن نوزاده بی سرپناه در آن بیابان گرم سوخت و گریه کردم ترسم زمانی بودکه امرکردی جان فقیهی رابگیرم که نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیک شدم نوربیشترشد وزمانی که جانش راگرفتم ازدرخشش چهره اش ترسیدم و وحشت کردم.... دراین هنگام خداوند به عزرائیل گفت :میدانی آن عالمه نورانی که بود...؟ اوهمان نوزادی بودکه جان مادرش راگرفتی من مسئولیت حمایتش را عهده‌دار بودم.... هرگزگمان مکن که با وجود من موجودی دراین جهان بی سرپناه و تنها خواهد بود.



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : شنبه 13 / 5 / 1394