...

بادبادک باآن که میداند زندگی اش به نخی بند است،بازهم درآسمان میرقصد و میخندد... بخند و نگران نباش،بدان که نخ زندگی،در دست خداست! زندگی باید کرد،گاه با یک گل سرخ،گاه با یک دل تنگ،گاه باید رویید در پس یک باران،گاه باید خندید بر غم بی پایان،زندگی باور می خواهد!آن هم از جنس امید،هر کجا خسته شدی یا که پر غصه شدی!تو بگو از ته دل،"من خدا را دارم"...!!!

ای دل کوچک من… غصه نخور… تو خدایی داری… که بزرگ است… بزرگ… و به قول سهراب در همین نزدیکیست… ای دل کوچک من… نگران نباش... بگذار غم و غصه ببارد… شاید… شاید اینبار خدا میخواهد که پس از بارش غم… و پس از خواندن نامش هردم… آسمان دل تو صاف شود و نگاهت به همه اهل زمین پاک شود… شاید اینبار خدا میخواهد که خودش چتر تو باشد… که بمانی… نروی ودگربار نگویی:"سهراب" قایقت جادارد؟! زندگی و لحظه ها رو دوست داشته باشیم چون هدیه خداست حتی اگه سخت می گذرد.. مهربان خدایم دوستت دارم...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394
"تقدیم به تمام بانوان ایران زمین"

,ﺯﻧﺎﻥ ، ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ : - ضعیف ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯿﮑﻪ بزرگترین ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺍﻡ می ﺁﻭﺭﻧﺪ. - ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ . - ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﻫﺎﻧﺘﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ. اما ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻧﺪ : - ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ . - ﻣﺸﮑﻼﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ. - ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ. - ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﻭﺭﺯﻧﺪ. ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮ .. . - ﺗﻤﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﻧﻮ ..... . - ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ ! - ﺍﯾﻦ، ﮐﻢ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ. .... - ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ. .. - ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ . .... - ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ. ... ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯽ ﺳﻨﮕﯽ . . ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ .... . ﺗﻮ ! - ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﯼ ... . ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ - ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ. .... - ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ. ..... - ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ. ............................

معنی زن چیست؟.. لوحی از شیشه است که شفّاف بوده و باطنش را می توانی ببینی.اگر با مدارا او را لمس کنی درخشش افزون می شودو صورت خود را در آن مى بینی اما اگر روزی آن را شکستی جمع کردن شکسته هایش بر تو سخت مىشوداگر احیاناً جمعش کردی که بچسبانی بین شکسته هایش فاصله می افتد و هر موقع دست به محل شکستگی بکشی دستت زخمی میشود.زن اینچنین است پس آن را نشکن..

دلایل با ارزش بودن زن به گفته دکترشریعتی: زن اگرپرنده آفریده میشد، حتما "طاووس"بود. اگرحیوان بود، حتما "آهو"بود. اگرحشره بود، حتما "پروانه"بود. او انسان آفریده شد، تا خواهر و مادر باشد و عشق... زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست. تا حدی که یک گل، او را راضی میکند، و یک کلمه، او را به کشتن میدهد. پس ای مرد، مواظب باش، زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده، تا او را درقلبت جا دهی. شگفت انگیز است! زن درکودکی درهای برکت را به روی پدرش میگشاید، درجوانی دین شوهرش را کامل میکند، و هنگامی که مادرمیشود، بهشت زیر پای اوست. قدرش را بدانیم... "تقدیم به تمام بانوان ایران زمین"



:: موضوعات مرتبط: آقایان , بانوان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394
...

مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید @ دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟ پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور @ دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند@ پدر گفت امتحان کن دخترم@ دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد سبدرازیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند.پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد @ پدرش گفت دوباره امتحان کن دخترکم @ دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد @برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است... پس پدر به او گفت سبد قبلا چطور بود؟ اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد@ پس دنیاوکارهای آن قلبت را از کثافتها پرمیکند@ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند@ حتی اگر معنی آنرا ندانی.. 



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394
ﺍﻟﻬﻲ ﺧﻴﺮ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﺭﻓﻴﻖ ...

ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻮن که ...
ﭼﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻡ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﯼ ﺳﻤﺎﻭﺭ
ﺗﻮﯼ ﻗﻮﺭﯼ ...
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ...
ﻏﺬﺍﻫﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻮﯾﺶ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻫﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻋﻄﺮﺵ ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ....
ﮐﺴﯽ ﻧﺎﻥ ﺧﺸﮑﻪ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﺎﻥ ﺑﺮﮐﺖ ﺳﻔﺮﻩ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﻬﻤﺎﻥِ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺷﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺑﻮﯼ ﺷﺐ ﺑﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻧﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺣﯿﺎﻁ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺿﺨﯿﻢ ﻭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ،
ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺳﻬﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﻮﺩ !
ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ...
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
ﺳﻼﻡ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﻚ ﻗﺪﻳﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﮕﻮﺋﻴﻢ
ﺑﻲ ﺑﻬﺎﻧﻪ...
ﺑﻲ ﺗﻮﻗﻊ...
ﺑﻲ ﺩﻟﻴﻞ ﺳﻼﻡ ﺑﮕﻮﺋﻴﻢ...
ﺍمروز ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﻚ ﻗﺪﻳﻢ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻛﻨﻢ
ﺍﻟﻬﻲ ﺧﻴﺮ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﺭﻓﻴﻖ ...



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394
...

سگی از کنار شیری رد می شد ، چون او را خفته دید طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست .
شیر كه بیدار شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست .
در همان هنگام خری در حال گذر بود ، شیر به خر گفت :
اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم .
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد .
شیر چون رها شد ، خود را از خاک و غبار خوب تکاند و به خر گفت :
من به تو نیمی از جنگل را نمی دهم .
خر با تعجب گفت : ولی تو قول دادی .
شیر گفت : من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند ، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد !

"کلیله و دمنه"



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , طنز , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394
ﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ...

ﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣـــﺮﺍ ﺑــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﺑﯿــﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﯼ ، ﺩﺳﺖ ﻣﺮﯾـــﺰﺍﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﺗــﻮﺃﻡ ، ﻧﯿﺴﺖ ﻣـــﺮﺍ ﺭﺍﻩ ﮔـﺮﯾـﺰﯼ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾــﻦ ﺩﺍﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺻﯿّﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﻣﺤﺒﻮﺱ ﺷﺪﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻭﯾـﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﻘﺖ
ﺁﻭﺍﺭ ﻏﻤﺖ ﺑـﺮ ﺳـــﺮﻡ ﺍﻓﺘـــﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﺁﺳــﻮﺩﮔﯽ ﺍﻡ ، ﺯﻧــﺪﮔﯽ ﺍﻡ ، ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧـﺪﺍﺭﻡ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗــﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺑـﺮ ﺑﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟ ﺍﺯﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺧﺒﺮﺕ ﺭﺍ؟
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗــﻮ ﻭ ﻧﺎﺯ ﺗﻮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣــﺮﺍ ﺑﯽ ﺧﺒـــﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺁﺧﺮ
ﺩﯾــــﻮﺍﻧﻪ ﺷــﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺁﺑﺎﺩ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ؟



:: موضوعات مرتبط: احساس نامه , 18+ , آقایان , بانوان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394
عیدقربان برتمام دوستان مبارک

ﺯ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺟﺎﻥ، ﺗﺎ ﻧﮕﺬﺭﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ
ﺑﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﻓﺘﻨﺖ، ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﺷﺎﺩ، ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﺍ
ﮐﺴﯽ ﮐﻮ ﺭﻭﺯ ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻏﯿﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ
ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﺮﮔﺰ ، ﻣﻌﻨﯽ ﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻗﺮﺑﺎﻥ را !!!



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394
گفتی گفتم

گفتی :مگر من کیستم؟گفتم تو دنیای منی
گفتی :به جز این چیستم؟گفتم تو رویای منی

گفتی :به امیدم نباش من یک شب دلخسته ام
گفتم :نمی دانی مگر؟امید فردای منی

گفتی :دل من زخمی این روزهای شب زده است
گفتم :تو اما مرهم این قلب تنهای منی

گفتی :چه می خواهی تو از این ساحل ویران شده
گفتم :هنوز در غزل ،آبی دریای منی

گفتی : هنوزم شاعری ؟بارانی و لبریز و سبز؟
گفتم :دچار و شاعرم ، زیرا تو دنیای منی

گفتی :چه فرقی می کند باشم کنارت یا که نه؟
گفتم :نمی دانی مگر ؟امروز و فردای منی. . .......



:: موضوعات مرتبط: احساس نامه , بانوان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394