جملات بسیار زيبا و تامل برانگیز

هیچ وقت این دو جمله رو نگو:
١)ازت متنفرم ٢)دیگه نمیخوام ببینمت

 

 

هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو:
١)از خود متشکر ٢)وراج
هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن:
١)پدر ٢)مادر
هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:
١)نمیتونم ٢)بد شانسم
هیچ وقت این دو تا کارو نکن:
١)دروغ ٢)غیبت
هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن :
١)آرامش در اعتیاد ٢)امنیت دور از خانه
همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:
١)آرامش با یاد خدا ٢)دعای پدر و مادر
همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:
١)دوستای گذشته رو ٢)خاطرات خوبت رو
همیشه به این دو نفر گوش کن:
١)فرد با تجربه ٢)معلم خوب
همیشه به دو تا چیز دل ببند:
١)صداقت ٢)صمیمیت
 
بقیه در ادامه مطلب


|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : sepehr
تاریخ : سه شنبه 28 / 8 / 1391
تو چه کردی؟

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !
دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست . . .

 


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : sepehr
تاریخ : شنبه 23 / 8 / 1391
طنز – ده دلیل جالب آفرینش زن ها توسط خداوند

1- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.

۲- خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده.

۳- خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!

۴- خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمیخره. …

۵- خدا میدونست که آدم ی زادش میره آشغالا رو بیرون ببره

۶- خدا می دونست ادم ،آدم بشو نیست

۷- خدا میدونست که مانند یک باغبون ، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره

۸- خدا میدونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره

۹- همونطور که درانجیل آمده است : برای یک مرد خوب نیست تنها بماند و به عنوان دلیل شمار ه یک

۱۰- خدا به آدم نگاه کرد و گفت : من بهتر از این هم می تونم خلق کنم….


|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 22 / 8 / 1391
بکن ، نکن

چکیده از کتاب این کارو نکن این کارو بکن - نویسنده : احمد فارسی

اگه میخوای راحت باشی کمتر بدون واگه میخوای خوشبخت باشئ بیشتر بخون
تا پایان کار از موفقیت درباره آن با کسی صحبت نکن.
برای حضور در جلسات حتی یک دقیقه هم تاخیر نکن
قبل ازعاشق شدن ابتدا فکر کن که آیا طاقت دوری .جدایی و سختی را داری یا نه ؟؟؟
سکوت تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.
نصیحت کردن فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.
در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن نه مثبت نه منفی.
نوشیدنی های داخل لیوان ویا فنجان را تا آخر ننوش.
دراختلاف خانوادگی حتی اگرحق با تو است شجاع باش وتواز همسرت عذر خواهی کن.
برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.
نه آنقدرکم بخور که ضعیف شوی ونه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی.
بدترین شکل دل تنگی آن است که در میان جمع باشی وتنها باشی.
شخص محترمی باش وبدون اطلاع به خانه ومحل کار کسی نرو.
وجدانت را گول نزن چون درستی ونادرستی کارت رابه تو اعلام می کند.
موقع عطسه کردن حتما از دیگران فاصله بگیر واز دستمان استفاده کن ولی با تمام وجود عطسه کن.
عاشق همسرت باش تابهشت را ببینی.
کثیف نکن اگر حوصله تمیز کردن نداری.
بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است تجربه کردنش را به تو پیشنهادمیکنم.
همه جا از همسرت تعریف وتمجید کن حتی در جهنم.
با کارمندانت مهربان ولی قاطع باش.
غرورکسی رو نشکن چون مثل شیشه ی شکسته برای توخطر آفرین است.
عمل خلاف را نه تجربه کن نه تکرار.
باشجاعت اقرار کن که اشتباه کردی.
هنر نواختن را یاد بگیرنواختن موسیقی در هیچ کشوری گدایی نیست.
هنگام صحبت کردن با دیگران به چشم آنها نگاه کن تاپیام وکلام تو را درک کنند.
کسی را که به توامیدوار است نا امید نکن.
برا کسی که دوستش داری در روزتولدش پیام تبریک ارسال کن.
باداشتن همسری خوب همه کس وهمه چیز را یکجا داری.
در دفتر ومنزل گل های زیبا داشته باش.
حسابداری وروشهای آنرا یاد بگیر.
عمر مد کوتاه است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 18 / 8 / 1391
باغ وحش

جواني از بيكاري رفت باغ وحش پرسيد
استخدام داريد؟
يارو گفت مدرك چي داري گفت ديپلم
ياروگفت يه كاري برات دارم
حقوقشم خوبه پسره قبول كرد
يارو گفت :
ما اينجا ميمون نداريم ميتوني بري تو پوست ميمون تو قفس تا ميمون برامون بياد
چند روزي گذشت يه روز جمعه كه شلوغ شده بود .
پسره توي قفس پشتك وارو ميزد ، از ميله ها بالا پائين ميرفت .
جو گير شد زيادي از رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شيره ، داد زد كمكکککککککک
شيره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهانش گفت
آبرو ريزي نكن من ليسانس دارم. . .


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : sepehr
تاریخ : جمعه 17 / 8 / 1391
نق نقو!@!@!@!

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن زد و زن در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.
کشاورز گفت:
خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟
کشاورز گفت:
آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه
؟


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 15 / 8 / 1391
نشانی

خانه دوست کجاست ؟

در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به اگشت نشان داد

سپیداری و گفت
نرسید به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
 دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد

از لانه نور و از او می پرسی
خانه دوست کجاست


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : دو شنبه 13 / 8 / 1391
آسمان مال من است

هر كجا هستم ، باشم‌،

آسمان مال من است‌.
پنجره‌، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است‌.

چشم ها را بايد شست‌، جور ديگر بايد ديد.

چترها را بايد بست‌.
زير باران بايد رفت‌.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت‌.
دوست را، زير باران بايد ديد.
عشق را، زير باران بايد جست‌


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : دو شنبه 13 / 8 / 1391
ترس از فردا

درویشی کودکی داشت که از غایت محبّت، شبْ پهلوی خویش خوابانیدی.
شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد.
گفت: ای جان پدر چرا در خواب نمی روی؟
گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و مرا متعلّما (درس های) یک هفته پیشِ استاد عرضه می باید
که از بیم در خواب نمی روم مبادا که درمانم.
آن درویش صاحب حال بود.این سخن بشنید به فکر فرو رفت و.
چون با خود آمد گفت: واویلا، ؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود
پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم (قیامت) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 11 / 8 / 1391
دو کار سخت تو دنیا!!!!

دو کار در این دنیا خیلی سخته.
 
اول اینکه موضوعی را که در ذهن توست در ذهن دیگری وارد کنی،
دوم پولی را که در جیب دیگری است در جیب خود وارد کنی.
اگر کار اول را خوب انجام دهی معلم هستی،
اگر دومی را خوب انجام دهی بیزنس من و تاجر هستی.
اگر هر دو را بخوبی انجام دهی زن هستی و
اگر هیچ یک از دو کار را نتوانی انجام دهی میشی شوهر


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : شنبه 9 / 8 / 1391
دوست داشتن

قصه از اونجا شروع شد كه گفت اگه دوسم داري رگتو بزن. گفتم:مرگ و زندگي دست خداست گفت دوسم نداري.من رگمو زدم داشم تو اغوشش جون ميدادم اروم تو گوشم گفت اگه دوسم داشتي تنهام نميزاشتي...


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 1 / 8 / 1391
بدون شرح ...

 

بدون شرح


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 1 / 8 / 1391