زن زیباست ...

 

زن زیباست...
چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش درهم است...چه آن زمان که ...
خو را می آراید از پس همه خستگیهایش
چه آن زمان که فریاد می زند برسرت
و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را می بینی...
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند...
زن زیباست... آن زمانی که...
خسته از همه تهمت ها و نابرابریها
باز فراموشش نمی شود
که مادر است...همسر است...
زن زیباست 
زمانی که لطافت جسم و روحش را توامان درک کردی...
زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی...
زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی
آری زن زیباست...اگر بفهمی...

❤تقدیم به تمام مادران و زنان سرزمینم



:: موضوعات مرتبط: بانوان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 15 / 11 / 1397
مثنوی هفتاد “من” مولوی :

 مثنوی هفتاد “من” مولوی :

مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من !



:: موضوعات مرتبط: دیوان اشعار , ,
:: برچسب‌ها: مثنوی , مولوی , هفتاد من ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 15 / 11 / 1397

 

ای آنکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟
در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریـزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟
محبوس شدم گوشه ی ویـرانه ی عشقت
آوار غمت بـر ســـرم افتـــاد ، کجایی ؟
آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نـدارم
در راه تــو دادم همه بـر باد ، کجایی ؟
اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟
دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
(پريناز جهانگير عصر)



:: موضوعات مرتبط: احساس نامه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 15 / 11 / 1397
....

 

.
باز باران ...
با لطافت... میچکد بر روی صورت...
آسمان شاد است این بار...
بارانش از سر شوق است نه از غم اینبار...
آفتابش پا برجاست‌...
گیسوان خورشیدش پریشان...
ابری عاشق در میان آبی آسمان پیداست... 
به گمانم فصلمان فصل وصال است اینبار...
زیر این باران زیبا گیسوانت را بیفشان... خود رها کن همچو رودی...
رقص و نازت را به پا کن...
چتر ها جایی ندارند زیرِ این باران عُشاق...
دست ها را چتر یکدیگر کنید...
دلها را صاف...
خنده را از بر کنید...
عاشقی کردن قشنگ است عشق را معنا کنید...



:: موضوعات مرتبط: احساس نامه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : چهار شنبه 15 / 11 / 1397
" رها مکن دست مرا "

با تو بلد بودم تمام کوچه های عاشقی را 
قدم زده بودم تمام خیابان های عاشقی را
رهایم نکن در این برهوت و شهر تنهایی 
گم خواهم شد در این شهرپر از آرزوهای 
نا پیدا ....

" رها مکن دست مرا "

 



:: موضوعات مرتبط: احساس نامه , آقایان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : سه شنبه 14 / 11 / 1397
....

 

فکر می­کردم در آغوشش بگیرم بهتر است

بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است

گرم آغوشش شدم ،دست و دلش لرزید و گفت:

شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است

از قفس، هرکس رهایت می کند، عاشقتر است

این که من با آن که آزادم، اسیرم، بهتر است

عشق من ! این روزهــا آزادگان زندانی اند

زندگی، بی عشق ، زندان است ، گیرم بهتر است !

عشق من ! ای کاش بودی ،عشق من ای کاش بود

زندگی،این طور اگر باشد،بمیـــرم بهتر است… …



:: موضوعات مرتبط: دیوان اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : سه شنبه 14 / 11 / 1397
باهوش بودن مهمتر است یا متفکر بودن؟

 

 

در یکسالگی توانست بخواند 
در ۹ سالگی به ۸ زبان زنده دنیا صحبت میکرد 
در ۱۲ سالگی وارد معتبرترین دانشگاه جهان یعنی هاروارد شد 
توانایی خارق العاده در یادگیری زبان های متفاوت و ریاضیات داشت 
برخی بهره هوشی او را ۲۵۰ تخمین زده اند 
در سن ۴۶ سالگی هم از دنیا رفت 
یکی از کارهای مشهور او اختراع زبان Vendergood بود
آیا او را میشناسید؟؟؟
برای اینکه اسم او را بدانید باید به اینترنت مراجعه کنید «ویلیام جیم سایدیس» بهره هوشی اش از انیشتن و ادیسون و داوینچی و هر انسان چند قرن اخیر بیشتر بوده 
پس چرا ما او را نمیشناسیم؟!
چون ما در نهایت انسانهای متفکر برایمان تاثیرگذار خواهند بود نه صرفا انسانهای باهوش
هوش یک ابزار است و تفکر مهارت استفاده از این ابزار 
من نمیدانم اگر سایدیس به اندازه ادیسون متفکر بود چی اختراع میکرد ولی میدونم که از هوشش می تونست بهتر استفاده بکنه 
پس اینقدر دنبال عدد آی کیو نباشید 
ما نیاز به تفکر داریم...از مسابقه کی باهوش تره به تمرین تفکر بپردازیم



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : دو شنبه 13 / 11 / 1397
روز مهندسـ!ـ

 از اون کارگر ساختمون گرفته

 

 

تا سرایدار اداره و گارسون کبابی 

همه وقتی صداشون میزنن میگن ×مهندس×

 

شنیدم که میگما ((:

 

ولی الله وکیلی امروز رو بهمه مهندسای راست راستکی

اونایی که جون کندن حرف خوردن سمینارشو دادن مدرکشو گرفتن چه اونایی که تازه نیمچه مهندس شدن

 

تبریکــ میگم (:

 

+با امید روزی که مدارک مهندس های جعلی از دانشگاه های داغون باطل بشه

+با امید ساخت سدی که با یه طوفان نریزه 

+با امید ساخت پلی که با چارتا رد شدن ماشین سنگین ریزش نکنه

+با امید طراحی ساختمونی که از فلان ساختمون توی مکزیک کاپی نشده باشه 

+با امید ساخت تجهیزات پزشکی عالی

+با امید روزی که از نفت یه بنزین باکیفیت ساخته بشه

+با امید فناوری های شیمی بهتر

+با امید روزی که این همه مهندس بیکار تو جامعه نریخته باشه

منبع: http://dumb.blogfa.com

 


:: موضوعات مرتبط: متفرقه , چرند و پرند , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : پنج شنبه 5 / 12 / 1395
گفتگوی دل و جان

 



:: موضوعات مرتبط: دیوان اشعار , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : سه شنبه 24 / 11 / 1395
پس رفت ، باید - چاله ای ، چاره ای - روییده شود ، دوباره

 



:: موضوعات مرتبط: فتوبلاگ , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : sepehr
تاریخ : شنبه 12 / 11 / 1395
عیب های خــود

 

از حکیمی پرسیدند:

˝چرا هیچ از عیب 
مردم سخن نمیگویی ؟ 
حکیم گفت: 
هنوز
از محاسبه
عیب های خــودم
فارغ نشدم تا
به عیب های دیگران بپردازم˝



:: موضوعات مرتبط: متفرقه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : sepehr
تاریخ : دو شنبه 4 / 10 / 1395